سلام به خدای خوب خودم
از احوالات این بنده حقیر اندر حقیر که بپرسید میگم الحمدلله،از صدقه سر شما حالم خوبه
خدا امشب میخوام از بنده های خوبت بگم،از کسایی، که خیلی وقتها به حالشون غبطه می خورم.وقتی تو جمعشون میشنم احساس حقارت بهم دست میده به خودم میگم اونا طلبه ان توهم طلبه ای؟
وقتی بچه های سالهای پایین تر رومی بینم که با چه شور وحالی دنبال تو میگردن و از این استاد به اون استاد سر میزنن که سراغی از تو بگیرن خیلی متاسف میشم.
خدا میدونم که خیلی کم کاری کردم ،میدونم از جون ودل مایه نذاشتم،اما حالا میخوام جبران کنم ،میخوام یه طلبه واقعی بشم.
میگن ما طلبه ها سربازآقا مهدی زهرا(عج)هستیم ،منم میخوام سرباز به معنای واقعی بشم.
یادم یکی یه حرف قشنگی زد اونقدر خوشم اومد از اون جمله که گوشه وکنار کتابم رو از این جمله پر کردم. اون جمله اینه:
خدا جون، فکر کنم باز زدم تو جاده خاکی.قرار بوداز بنده های خوبت بگم ،چه کار کنم خدا، وقتی ازشون حرف میزنم یاد خودم می افتم و با خودم مقایسه میکنم،می بینم...؟ واحسرتا
عیبی نداره خدا پیش میاد دیگه.ممنوم که وقتت رو دراختیارم گذاشتی مزاحم نمیشم
به امید دیدار
ازت ممنون که خودت رو به من هدیه دادی