به نام خدا
بارون بارون بارون
وقتی از همه جا رونده ومونده میشم یا مزار شهدا میرم یا حوزه
امروز از اون روزایی که از همه جا رونده ومونده به تنها سرپنها ه خستگی هام، حوزه پناه آوردم.... جایی که بهم آرامش میده
و از آدمای دنیا جدام میکنه.....ظهر نرفتم خونه وتنها تو حوزه موندم به حال خودم و دلم گریه کردم
محرم امسال بدترین محرم عمرم بود اینقد تو دلم بارون غم بارید که غم آقام یادم رفت وشبهای هیئت واسه خودم گریه میکردم تا آقام و این زجرم میده........... منی که بی حاجت میرفتم هیئت وهمه دلخوشیم شنیدن روضه خرابه شام بود
نمیتونم باور کنم که دهه رو از دست دادم....... باورم نمیشه
التماس چشام میکردم که واسه غربت آقا اشک بریزید نه غم های دلم .......اما خدا ،خودت خبر داری با دلم چه کردن وچقد دارم میسوزم.خودمم خسته شدم ازبسکه از غمهام گفتم
اما خدایا بارون غم تو آسمون دلم داره می باره
خدایا، بنده هات ابرهای غم رو تو آسمون دلم اینقد زیاد کردن که دیگه فقط
بارون، بارون و بارون
بخدا خسته ام از غم، گاهی اینقد داغون میشم که از ته دل شکایتشون رو پیش تو میارم
می گم نمی بخشم..... دیشب با حاج حسین قهر کردم و هنوز آشتی نکردم..
از همه بریدم ،دیگه هیچکس رو نمیخوام هیچکس.... هرچی خوردم از رفیق بود
دیگه رفیق هم نمیخوام.....حالم خوب نیست همه زندگیم شده حسرت، حسرت نداشته ها و
از دست داده ها ....دیگه طاقت موندن تو حوزه نداشتم ورفتم مزارشهدا...
یادش بخیر عصر عاشورا با دوستم وشوهرش رفتیم مزارشهدا خداخیرشون بده ..
.ازقبل عصر عاشورا دوست داشتم برم اما چون کسی نبود باهاش برم دیگه منصرف شده بودم
وقتی رسیدم رفتم کنار شهید همیشگی و نشستم باهاش حرف زدم
بهش گفتم که با حاج حسین قهرم .....نمیدونم شاید دارم با خودم لج میکنم
اما نه ، ازش دلخورم که فقط بهم لبخند میزنه وهیچی نمیگه
کاش دعوام میکرد ، کاش میزد تو گوشم تا بیدار شم از خواب.........
بارون بارون و بارون