به نام او که دلم را اسیر کرده
سلام خدا من برگشتم
اونجا همش به یادت بودم.اونجا بازم از توشنیدم،سخنرانه حرفای قشنگی درباره تو میگفت.راستی خدا نگفتی زیارتم قبول.
شوخی کردم هرکی ندونه من که خوب میدونم تو سفارشم رو به امام رضا(ع) کردی.میددونی چیه بعد از اعتکاف،امام رضا(ع)گفتن:
سه روز مهمون خدا بودی بیا وچندروزی هم مهمون ما باش.منم که ازخدا میخواستم بله رو گفتم وروز بعد رفتم به طرف مشهدالرضا.
خدا ،ازت ممنونم خیلی لطف کردی که اجازه دادی به حریم هشتمین ستاره ات پا بذارم.خیلی دلم براش تنگ شده.
برای صحن انقلاب،صحن جامع که اونجا درباره تو گفتن،دارالقرآن جایی که چفیه ای رو که اسم حضرت رقیه(س) روی اون حک شده بود هدیه دادم
صف،صفی که به زائراش قضا میدادن،همون جایی که خادمه صدام زدو یه غذا از زیر لباسش درآورد و به من داد.ای خدا خیلی دلم تنگ براش.
قربون کبوترای حرمت امام رضا
همون کبوترایی که ازشون فیلم گرفتم.سقا خونه که دیگه نگو،وای خدایا کنار پنجره فولادو شنیدن روضه حضرت رقیه(س) دیوونم کرده بود،صدای نقاره خونه و...............
خدا خیلی ازت ممنونم. یه چیزی بگم:
من با ضریح آقا فقط ده بیست سانت فاصله داشتم ،خودمم باورم نمیشد
خانمه میگفت زیارت کن دیگه اما من متحیر از لطف تو و آقا بودم.آخه من و دختر عموم رو از طرف آقایون برای زیارت وخروج از اون محدوده بردن.
خدا هرچی بگم کم گفتم.
دفعه های بعدبیشتر میگم.
راستی خدا دلت برام تنگ نشده بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من که در به در دنبالت میگشتم.چه کار کنم به ظاهرم اگه باشه دیوونتم.
به امید دیدار