سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صبح و شام جامهای حکمت نوشند . [امام علی علیه السلام ـ در توصیف مؤمنان عصر قائم علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :9
بازدید دیروز :5
کل بازدید :144663
تعداد کل یاداشته ها : 51
103/2/12
5:21 ص
موسیقی
مشخصات مدیروبلاگ
 
طلبه سه ساله[57]
سلام یه بچه طلبه ام که با نوای *تو خرابه تک وتنها دختری شبیه زهرا* هم هیئتی شدم هم طلبه هم شهدایی عاشق حاج حسین ومدهوش لبخندشم ودیوانه غروب شلمچه همه آرزوم اینه که : تو خرابه شام بمیرم *روی سنگ قبر من نوشته شه به خط عشق این حسینی بوده واسیر بانوی دمشق*

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

بسم رب الشهدا

سلام خدا بر شهیدان راه حق

سلام به عزیزم حاج حسین خرازی

8 اسفند سالروز شهادت یا بهتر بگم تولد دوباره حاج حسین خرازی فرمانده لشکر 14 امام حسین (ع)

سالها قبل تو همچین روزی آسمونی شدی

کاش یه ذره از دل اسمونی ات رو داشتم. حاج حسین تو که تولدم رو بهم تبریک نگفتی  

 اما من تولدت رو بهت تبریک میگم. دوســـتـــت دارم

قربون خنده ات برم که همیشه وقتی بهت نگاه میکنم جز شرمندگی چیزی ندارم.

  

نمایش تصویر در وضیعت عادی

 

کاش مث تو دلم دریا بود. مدتی دلم زود آزرده میشه از دست دوستام......

راستی حاج حسین،  اولین کار تبلیغ طلبگی ام رو با شهدا یعنی رفیقات استارت زدم.

 به عنوان روحانی کاروان با بچه های دبیرستانی به مناطق جنگی  

 هویزه، دهلاویه، شلمچه واروند رفتم. خیلی باصفا بود خیلی

بچه ها دوست داشتن فقط از شماها براشون بگم فقط شماهاااااااااااا

یه سفر آسمونی بود وبه یاد موندنی. از وقتی روی مزار شهید چمران اون

مناجات زیباشو خوندم دلم از غم های دنیا خالی خالی شد

نوشته بود:

اما ای خدا یک چیز بیشتر از همه به من ارزانی داشتی که نمی توانم

شکر گزار آن باشمو آن غم بود....................

نمایش تصویر در وضیعت عادی

بعد پروازتون هرشب سر خاک شما سوختیم

خداییشو بگید حالا شما سوختید یا ما سوختیم

 

نمایش تصویر در وضیعت عادی

 

آسمان شهر شهدا خالی از از هر دود ودم

ریا ونیرنگ و دروغ تهمت ونامردی بود

به امید دیدار


90/12/8::: 11:33 ع
نظر()
  
  

به نام آفزیننده روزها

سلام مهربون خدا

دوباره 5 بهمن رسید وتکرار تولدم.............

دوستای نتی ووبلاگی شرمندم کردن و غافلگیر. حرفاشونو گذاشتم تو وبم تا یادگاری بمونه برام

 

سلام برشماخانم همبلاگستانی محترم.تولد شما مبارک.زادروزهارا به خاطرانتقال حس تغییروتوجه به استمرار زندگی باید نشانه گذاری کرد وچه خوب که منشاءآغاز نیکی هایی در زندگیمان باشد.به بهانه زادروزتان ازخداوند برای شما طلب خیر،سعادت جاودانه وتثبیت محبت لایزال الهی درقلبتان رادارم.صدوبیست سالگی ان شاءالله.

 

سلام اول ربیع رو بهتون تبریک میگم و امید وارم در این ماه مبارک که غم و اندوه تمام شده تولدتون با یک پیغام خوش و سفری به یاد ماندنی شروع بشه تولدت مبارک

 

چه لطیف است حس آغازی دوباره، و چه زیباست رسیدن دوباره به روز زیبای آغاز تنفس و چه اندازه عجیب است ، روز ابتدای بودن! و چه اندازه شیرین است امروز روز میلاد روز تو! روزی که تو آغاز شدی! تولد مبارک

 

سلام علیکم... پیشاپیش تولدتون رو تبریک میگم... انشاالله زیر بیرق حضرت زهرا روزهای الهی رو سپری کنید... التماس دعا... یا زهرا

 

سلام وخسته نباشیدو باقبولی طاعات وعبادات وعزاداری شما. تولدشما طلبه سه ساله دادگر و خدادوست راتبریک عرض نموده وازخدای منان برایتان آرزوی سلامتی وسربلندی وسرافرازی راخواستارم.موفق باشید

 

 

تولدت مبارک دوست عزیز

 

از همه ممنونم اما منتظر یکی ام که تولدم بهم تبریک بگه هنوز نگفته......

منتظر یه رفیق آسمونی ام      یه رفیق............

 

به امید دیدار



 

 


90/11/6::: 12:27 ص
نظر()
  
  

بسم رب الرقیه

تازه از هیئت اومدم از مراسم شهادت حضرت رقیه س

میخواستم اینبار که به روز میکنم بیام بگم:    برگشتم پیشت خدا

اومدم بگم از همه چیزایی که تورو ازم گرفته بود دوری کردم  اومدم بگم بازم توشبای رقیه س متولد شدم

مث همون روزی که با نوای :تو خرابه تک وتنها    دختری شبیه زهرا به زندگی دوباره برگشتم

اومدم اینا رو با خوشحالی بگم... اما جگرم داره میسوزه    دارم آتیش میگیرم

تو این همه سال که هیئت رفتم وروضه شنیدم   خیلی چیزا از مصیبت حضرت رقیه س گفتن وسوختم

اما امشب یه چیزی شنیدم که جگرم داره میسوزه..............

ااااااااای خدااااااااااااا جگررررررررررررررم

میدونی چی گفت مداح؟؟؟؟؟؟  اااااااای   گفت:   رقیه ی من کفن نداشت ااااااااااای

ای بـــی کــفــن رقـیـه

بخدا تا حالا نشنیده بودم که رقیه ام کفن نداشته اااااااای بابابابابابابابابابابا

امشب فقط میگم :

ای بـــی کــفــن رقـیـه

ای بـــی کــفــن رقـیـه

پارسال همین مداح یه چیز دیگه گفت...  گفت: حضرت زینب وقتی رقیه س کنار باباش جون داد

ازترس اینکه سر حضرت رقیه هم رو نیزه بذارن سریع گفتن که بی بی رو دفن کن   اااااااااااااای

یادمه باخودم گفتم اگه سر حضرت رقیه رو نیزه ها میرفت اونوقت عمع زینب باید میگفت:

سری به نیزه بلند است دربرابر زینب     خدا کند که نباشد سر رقیه ی زینب

بخدا طاقت اینکه رقیه ام بی کفنه نداشتم فقط میدونم وقتی شنیدم  به سر میزدم ومیگفتم :

ای وای ای وااااااااااای    ای بی کفن رقیه

ای خدا جگرم داره میسوزه

ای بـــی کــفــن رقـیـه

ای بـــی کــفــن رقـیـه

 

 

 


90/10/10::: 1:3 ص
نظر()
  
  

به نام خدا

 

بارون  بارون  بارون

وقتی از همه جا رونده ومونده میشم یا مزار شهدا میرم یا حوزه

امروز از اون روزایی که از همه جا رونده ومونده  به تنها سرپنها ه خستگی هام، حوزه پناه آوردم.... جایی که بهم آرامش میده

و از آدمای دنیا جدام میکنه.....ظهر نرفتم خونه وتنها تو حوزه موندم به حال خودم  و دلم گریه کردم

محرم امسال بدترین محرم عمرم بود اینقد تو دلم بارون غم بارید که غم آقام یادم رفت وشبهای هیئت واسه خودم گریه میکردم تا آقام و این زجرم میده........... منی که بی حاجت میرفتم هیئت وهمه دلخوشیم شنیدن روضه خرابه  شام بود

نمیتونم باور کنم که دهه رو از دست دادم....... باورم نمیشه

التماس چشام میکردم که واسه غربت آقا اشک بریزید نه غم های دلم .......اما خدا ،خودت خبر داری با دلم چه کردن وچقد دارم میسوزم.خودمم خسته شدم ازبسکه از غمهام گفتم

اما خدایا بارون غم تو آسمون دلم داره می باره

خدایا، بنده هات ابرهای غم رو تو آسمون دلم اینقد زیاد کردن که دیگه فقط

بارون،  بارون و بارون

بخدا خسته ام از غم، گاهی اینقد داغون میشم که از ته دل شکایتشون رو پیش تو میارم

می گم نمی بخشم..... دیشب با حاج حسین قهر کردم و هنوز آشتی نکردم..

از همه بریدم ،دیگه هیچکس رو نمیخوام هیچکس.... هرچی خوردم از رفیق بود

دیگه رفیق هم نمیخوام.....حالم خوب نیست همه زندگیم شده حسرت، حسرت نداشته ها و

 از دست داده ها ....دیگه طاقت موندن تو حوزه نداشتم ورفتم مزارشهدا...

یادش بخیر عصر عاشورا با دوستم وشوهرش رفتیم مزارشهدا خداخیرشون بده ..

 

.ازقبل عصر عاشورا دوست داشتم برم اما چون کسی نبود باهاش برم دیگه منصرف شده بودم

وقتی رسیدم رفتم کنار شهید همیشگی و نشستم باهاش حرف زدم

بهش گفتم که با حاج حسین قهرم .....نمیدونم شاید دارم با خودم لج میکنم

اما نه ، ازش دلخورم که فقط بهم لبخند میزنه وهیچی نمیگه

کاش دعوام میکرد ، کاش میزد تو گوشم تا بیدار شم از خواب.........

بارون بارون و بارون


90/9/17::: 11:30 ع
نظر()
  
  

 

سلام خدا بر حسین ویارانش

 

رسید شبی که خیلی ها دربه درشن....رسید شب یتیمی ااای بابا حسین

رسید شب سیلی وصورت نیلی و افتادن از ناقه وپای پر آبله........

امشب رفتم هیئت خداااااااااااااا شکرت بخدا اگه نمیرفتم دق میکردم

با نوای یا رقیه هیئتی شدم و با شعر :

تو خرابه تک وتنها         دختری شبیه زهرا

دل ازم ربود و آرزوی رفتن به خرابه شام رو تودلم گذاشت

مگه میشه توشبی که همه زندگیمو ازش دارم تو خونه باشم؟؟؟؟؟؟

آخه شب سه ساله باشه من نرم؟؟؟ نه نه نه خدا اون روز رو نیاره

امشب شب قدر

شب سوم

بسم الله

به نیابت از آقا وامام وشهدا

ب ب ب با ب با می بینی بابا ؟؟؟؟ میشنوی با ب ب با ؟؟؟ آره منم رقیه ات

نپرس چرا لکنت گرفته زبونم با ب ب با ... آخه سیلی، کاری بود بابا

نپرس چرا خرابه نشین شدم بابا..بابا باب باب ب با نپرس چرا دلم خونه نپرس چرا چشام گریونه   بابا نبودی ببینی دخترای شامی چقد بهم فخر فروختن که ما بابا داریم توبابا نداری ااااااااااااااااااااااااااااااااای جانم بی بی جااااااااانم

بابا شب گرسنه خوابیدم اما بوی غذای شامیا میومد ااااااااااااااااااای

بابا پاهام رمق نداره بیام پیشت...  میدونم تو هم پا نداری بابا   ولی بیااااااااا که دیگه طاقت ندارم باباااااااا بیا تابهت بگم یواشکی که چی به سرم اومد بابا

اما نذاری عمه بفهمه ها باشه بابا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ آخه تا میگفتم بابا عمه سپر به سیلی می شد نمی خوام عمه دیگه عذاب بکشه .بابا بیا منو بببببببررررر

بابا نبودی ببینی که بال وپرم سوخت اااااااااااااااااااااااای

بابا نبودی ببینی پر معجرم سوخت    جانم رقیه جان   جانم بی بی

اااااااااااااای

گفتم تویی بابای خوب و مهربان، زد    گفتم من چیزی نگفتم، بی امان زد

تاریک بود، چشمم جایی را نمی دید         تا دید تنهایم، رسیدو ناگهان زد

تا دستهای کوچکم روی سرم بود         با ضربه ای محکم به ساق استخوان زد

قدم فقط تا زیر زانویش می آمد         از کینه اما تا نفس تا داشت جان زد

اااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای

بابا با با بابا بابا با با بابا بابا با با بابا بابا با با بابا بابا با با بابا بابا با با بابا

بخدا طاقت ندارم شب رقیه .............. آخه نامردا فقط سه سالشه اما کمرش...... موهاش........

نمازش خمیده..... ااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای وااااااااااااااااااااااااااااااااااااای

شهدا   بخدا با دخترای شما اینطور برخورد نکردن دخترای شما رو نوازش کردن و احترام کردن

اما دختر اربابمون حسین  چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یتیمی  و صورت نیلی.......... افتاد از ناقه گفت بابا زدنش

پاهاش درد میکرد گفت بابا زدنش اااااااااااای ووووووووووای

بخدا از رقیه خوندن وگفتن سخته....حاج منصور راست گفت که شب رقیه، شب قدر

عشق یعنی یه پلاک که زده بیرون ازدل خاک

عشق یعنی یه شهید با لبای تشنه سینه چاک

اللهم عجل لولیک الفرج

خدایا رهبرم رو حفظ کن

خدایا به حق آبروی دو عالم آبروی مومنی ریخته نشه

خدایا مرگ رو در هیئت قرار بده

التماس دعا

بابا بابا بابا بابا بابا بابا  بابا بابا بابا بابا بابا بابا بابا بابا بابا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


90/9/8::: 1:43 ص
نظر()
  
  
<      1   2   3   4   5   >>   >
پیامهای عمومی ارسال شده
+ سلام 20 روز که بابام از پیشم رفته 20 روز که یتیم شدم شادی روح بابام صلوات